روانشناسها معتقدند ما به علتهایی که در زیر میآید ممکن است «اهمال کار» شویم.
۱- حتما باید حسش بیاید تا کاری را انجام دهیم
یکی از شایع ترین دلیلها یا بهتر بگوئیم توجیههای ما برای تنبلی مان همین است. ما میگوییم فعلا حال و حوصله این کار را نداریم و بهتر است بگذاریم کارمان را با انگیزه انجام دهیم. امّا ممکن است با عقب انداختن کارها، این انگیزه هیچ وقت در ما بیدار نشود. در واقع ما یک افسانه نه چندان درست در مورد انجام کارهایمان داریم؛ « اول انگیزه، بعد عمل » در صورتی که تجربه نشان داده است که شروع کارها ( فارغ از اینکه قبل از شروع آن کار را دوست داشته باشیم یا نه) خودش میتواند انگیزه بوجود بیاورد. اگر خیلی کلی بخواهیم بگوییم، همیشه علاقه نیست که ما را به کاری وا میدارد، گاهی آشنائی بیشتر با یک فعالیت و کشف توانائیهای فردی مان در انجام آن کار، ما را به فعالیتی علاقمند میکند.
۲- فکر میکنیم، آنها که موفقند همیشه بر کارهایشان مسلطند
روانشناسها اسم این خطای ذهنی را گذاشتهاند «الگوی تسلط». بعضی از ما تنبلیمان را با مقایسه با انسانهای موفق و کارآمد توجیه میکنیم. ما فکر میکنیم که آنها همیشه با اطمینان و اعتماد به نفس کامل و بدون تحمل فشارهای روانی به سوی هدف میتازند. این تصورات احتمالا به این خاطر شکل گرفته که ما فقط یک برش از زندگی و حرفهای آدمهای موفق را در مصاحبههای تلویزیونی و مطبوعاتی میبینیم و میخوانیم. اگر پیش بیاید و ما یک زندگی صمیمانه و نزدیک با آدمهای کارآمد داشته باشیم، میبینیم که نه، از این خبرها هم نیست. آنها هم مثل همه ما پُر هستند از ناکامیهای روانی و تجربههای دردناک، منتها میدانند که چطور از پس این بحرانها برآیند. پس موفقها آدمهای خاصی نیستند، تنبلها آدمهای خاصی هستند!
۳- کمال گرا هستیم
آدمهایی که شخصیتی کمال گرا دارند، میخواهند کارشان را به بهترین و کامل ترین نحو انجام دهند. برای آنها همه چیز یا خوب خوب است یا بد. همین باور باعث میشود که اگر فکر کنند کارشان، کسر و کمبودی خواهد داشت، آن را به تعویق میاندازند تا زمانی که بتوانند به بهترین نحو انجامش دهند. خیلی جالب است؛ تنبلی میکنیم چون میخواهیم کارهایمان عالی باشند!
۴ - از شکست میترسیم
عده ای از ما میترسیم که اشتباه کنیم و در بین عالم و آدم انگشت نما شویم. امّا ترس ما بیشتر از آنکه به قضاوت دیگران برگردد، به قضاوت خودمان در مورد ارزش وجودمان برمیگردد. اگر ما ارزش خودمان را با تعداد موفقیتها منهای تعداد شکستها بسنجیم، همیشه از شکست خوردن و بنابراین بی ارزش شدن میترسیم. این باور بنیادی میتواند باعث خیلی از تنبلیهای ما مخصوصاً در انجام کارهای بزرگی مثل ادامه تحصیل، تغییر سبک زندگی و حتی ازدواج شود.
۵- به خودمان جایزه نمیدهیم
همه ما از هدیه خوشمان میآید؛ مخصوصا وقتی که بعد از یک موفقیت نصیبمان شود. امّا خیلی از ما از این دریغ میکنیم که این هدیه دادن و هدیه گرفتن را خودمان انجام دهیم؛ یعنی اینکه خودمان به خودمان هدیه بدهیم. اگر ما بعد از هر موفقیت کوچک و بزرگ، خودمان را به پاداشی کوچک مثل خوردن یک آب پرتقال مهمان کنیم، زندگیمان از رکود و بینمکی بیرون میآید. اگر این هدیه، درونی باشد که دیگر بهتر.
۶- زندگی مان سرشار از بایدهاست
روانشناسان با آنچه در کتابهای عامه پسند موفقیت تبلیغ میشود، موافق نیستند. کتابهای موفقیت میگویند، به خودتان بگوئید: «من باید این کار را انجام دهم» تا آن کار انجام بگیرد. امّا روانشناسان میگویند استفاده از کلماتی مثل باید، باعث میشود که ما به خاطر انجام ندادن کار بیشتر احساس گناه کنیم؛ یعنی ما با کلمه ای مثل باید، انجام یک کار ساده را تا حد رعایت یک ایدئولوژی یا عملی اخلاقی بالا میبریم. بالا بردن ارزش یک کار همان و سخت تر شدن انجامش همان و تنبلی بیشتر به خاطر کار سخت تر همان!
۷- با تنبلی مان پرخاشگری میکنیم
بله! درست خواندید. بعضی وقتها ما کم کاری و تنبلی میکنیم، به این خاطر که میخواهیم حرص صاحبکارمان درآید. در واقع ما داریم پرخاشگری مان را به صورت غیر مستقیم، سر طرف خالی میکنیم؛ پرخاشگری تنبلانه یا به قول روانشناسها پرخاشگری منفعل.
مبع: aftab.ir